سعدی رشیدی_مسئول کمیته زوران استان کرمانشاه
کد خبر: ۴۵۵۳۵۳
تاریخ انتشار: ۱۷ تير ۱۳۹۶ - ۱۰:۳۴ 08 July 2017
این روزها که تاریخ ژورنالیسم و گزارشگری ورزش ایران را ورق می زنم. به نامی بر می خورم که خود, تاریخ است.

« عطااله_بهمنش »مردی که سحرگاه سرد ۲۴ فروردین ۱۳۰۲ در #کرمانشاه به دنیا آمد. در عنفوان جوانی راهی تهران شد. و کارش را با زنده یادان « منوچهر مهران » و « منیر جزنی » در مجله ی نیرو راستی شروع کرد. سالها شرافتمندانه قلم زد و عاشقانه گزارش کرد و به یکی از ممتاز ترین مفسران ورزش جهان مبدل شد.

استاد سال ۱۳۳۷ اولین برنامه ی رادیویی را زنده گزارش کرد.

بیست سال تمام در رادیو و تلویزیون ملی ایران رنج کشید.

در روزهای انقلاب بخیلان و تنگ نظران بیکار ننشستند. او را از عرش به فرش کشیدند، آنهم به بهانه های مضحک. عطاخان روایتگر حماسه سازان معاصر ایران ناجوانمردانه خانه نشین شد.

عطاخان این سالهای آخر تمام توش و توانش را از کف داده بود.

قبل از خاموشی ابدی آن حنجره ی شورانگیزش با آن صدای نابش برای همیشه خاموش شده بود.

او که روزگاری تمام ستاره گان کران تا کران گیتی را می شناخت. این اواخر چنان در آلزایمری دشوار غرقه شده بود که حتی پسرش را نیز نمی شناخت.

به حق لقب استاد اعظم گزارشگری شایسته ی اوست. صدایی باشکوه،

فی البداهه گویی ،رندی و طنازی در کلام ،دادن القاب و عناوین به ورزشکاران ، تسلط خاص در ادای واژه گان از ویژگی های خاص خودش بود. واژه گان را فی البداهه می تراشید . فرهاد کوه کنی بود برای خودش.

با مفسران برجسته و بسیاری از نوابغ ورزش دنیا حشر ونشر داشت ، زبان می دانست. خود ورزشکار قابلی بود. از ریا ، تظاهر و تصنع به دور بود. به رسالت قلم شرافتمند، سخت پایبند.

استاد پنج المپیک ، رم ، توکیو، مکزیکوسیتی ، مونیخ و مونترآل را با آن چشمان نافذ و جستجوگرش دیده بود.

حاصل این پنج المپیک دو کتاب گرانسنگ به قلم ایشان است که سالهاست مرجع اهل فن است. عطاخان بسیار کتاب می خواند. تسلطی تمام به ادبیات معاصر و کلاسیک ایران داشت. این روزها وقتی به نثر شفاف مسجع و پر از ایجازش می نگرم ، با خود می گویم براستی لقب «سعدی مکتب ورزشی نویسان ایران » شایسته ی اوست. چه ستایشی والاتر از این : قیاس با آن خردمند جهاندیده ، شیخ شوریده ی شیراز.

روزگاران گذشته وقتی عطاخان پای تشک های کشتی شاهنامه خوانی راه می انداخت و کشتی های تختی ها و موحدها را گزارش می کرد. حتی سنتی ترین مردان هم گوش می چسپاندند به رادیو تا آن صدای بلور عطا خان را در گوششان فرو کنند. و از آن لحن و شور حماسی حظ وافر ببرند.

بهمنش در گزارش رادیویی چنان تصویر سازی چیره دست بود که عبداله خان را می دیدی با آن هیکل تراشیده جلوی چشمانت دارد اشکل گربه می زند.
در گزارش های عطاخان حماسه های شاهنامه جان می گرفت.

صد حیف که حماسه سرای آن یلان ستبر بازو چنین فرجام تلخی داشت‌. مردی که ۹۴سال با واژه و کلام بالید.این اواخر تنها معنای سرد سکوت بیادش مانده بود.

استاد بهمنش سالها بی تکلف و تکبر به ورزش این مملکت خدمت کرد. هر چند جفاها دید از ناکسان تازه به دوران رسیده.

عطاخان چند روزی ست به دیار نیستی گریخته ست و از دست ما رسته‌.

آن چهره ی مهتابی, آن تشخص غریبش در ذهنم است و آن صدای خش دار جادویی اش در گوشم طنین افگن . خدمات و رنج هایش را ارج می نهم.و به احترام آن رنج های توانفرسا و ابهت نامش کلاه از سر برداشته و به احترامش سکوت میکنم.

قلمم دیگر توان بیان فضایل آن مرد تمام را ندارد. هر چند که امروز روز قلم است
روحش شاد

اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار